می گفت پدرش خانه اشان را پاتوق دوستانش کرده بود و من همیشه از نگاه های آنها می ترسیدم. مجبور بودم از ترس ناامنی به خانه همسایه پناه ببرم. دختر جوان با چشمانی اشک بار در دایره اجتماعی کلانتری گفت:پدرم می گفت باید برای خودت کاری پیدا کنی و هر طور شده پول به خانه بیاوری.

می دانستم منظور او از این حرف ها چیست و چه نقشه ای در سر می پروراند، برای همین با او مخالفت کردم و او هم از روی عصبانیت بر روی من چاقو کشید و مرا چند روزی در خانه زندانی کرد.

به هر زحمتی بود از خانه فرار کردم ولی به دلیل سرکوفت های مادرم و نگاه های سنگین پدر بزرگ و مادربزرگم به آنها پناه نبردم . می دانستم که به من به چشم یک دختر خیابانی نگاه می کنند .

متن حوادث

ملیحه در این لحظه با چهره ای گریان گفت: من یک دانش آموز نمونه و ممتاز بودم و در المپیادهای مختلف افتخارات زیادی کسب کرده ام. اما در وضعیتی قرار داشتم که دیگر به آخر خط رسیده بودم و چون می خواستم سالم بمانم و سالم زندگی کنم به ناچار از خانه فرار کردم.

نتوانستم خوب فکر کنم . و مرتکب اشتباه بزرگی شدم و با پسر همسایه مان که مدتی نسبت به همدیگر احساس دلبستگی پیدا کرده ایم تماس گرفتم. او مرا سه شبانه روز در خانه شان مخفی کرد.

ولی شب دوم عفتم را از دست دادم و فقط ۴۸ ساعت بعد هرچه با خودم کلنجار رفتم دیدم اشتباه بزرگی کردم و این کار در شأن دختری که تا به حال با تمام ناملایمات زندگی جنگیده، نبود.

با شکایت مادر ملیحه پسر همسایه و خانواده ش به کلانتری احظار و تحقیقات در این زمینه ادامه دارد…